روز ها از پی هم میگذرد
و تو نخواهی آمد
نتوان که خواهی آمد
و من فرار خواهم کرد..........نیمه شبی
وباز نخواهم گشت...مگر........
و من فرار خواهم کرد نه از تو که از خودم
از منی که بودم...هر آنچه که بودم و باز نخواهم گشت مگر
هر آنچه که خواهم باشم
من تمام پنجره ها را شکست خواهم داد
چرا که مغرورند..............فخر میفروشند بر دیوار ها
چرا که فکر میکنند فقط آنانند که در ارتباط اند
و نور فقط از آنان میگذرد
و خورشید فقط بر آنان سلام
بی خبر ز آنند ،دیواری نبود.......نبودند پنجره ها
و من فرار خواهم کرد..........نیمه شبی
وباز نخواهم گشت
مگر آن نیمه شبی که.......
تو دیگر صدای مرا نخواهی شنید
حتی اگر چشم هایت پر از التماس شوند......نخواهی شنید............
نه برای خودم ..........برای تو ...که بدانی..........من
حتی اگر همان چشمهایی که با نگاهی گیرا جار میزدند و فقط آن را برایم نمایان میکردند
که سکوت کنم،التماس کنند............نخواهی شنید
و من فرار خواهم کرد.......... نیمه شبی
وباز نخواهم گشت
مگر آن نیمه شبی که.......
تو مرا نخواهی دید ........به سان همیشه..........به سان شبی که رفتم و مرا ندیدی
هنوز مانده ای..........اما مگر کافی بود یک بار دیدن آن هم غروب باران زده ای که برای اول بار آمدم..........
و ناله میکردم به سان ناله گلی گوشه بهار.............و تو مرا نخواهی دید
ونخواهی شنید .........مگر .........نیمه شبی فرار.........................
روز ها هنوز از پی هم میگذرد
و تو نخواهی آمد
نتوان که خواهی آمد
خودمو کشتم آپ نکنم.........نشد .........دلم نیومد ...........در واقع دلم داشت میترکید......
و اینکه ،اینی رو که خوندید(2).....وقتی داشتم درس شیرین شیمی رو میخوندم نوشتم.................کنار جدول مندلیف آخر کتاب........برای همین
مجبور شدم دوباره درس رو از رو کتاب مبتکران بخونم (خدا پدر مادر .......+فک و فامیلاشون + خودشون +.......رو بیامرزه) من جای وزیر آموزش پرورش بودم این کتاب ها(مبتکران) رو جایگزین کتاب درسی میکردم.
و دیگه اینکه نظر + دعابرای کنکورم رو نفراموشید...........
پا نویس............
1)خودمو گفتم ها.......!
2)میگم اینی که خوندید چون میدونم شعر حساب نمیشه ..داستانم که نیست....قطعه ادبی هم که ...شاید یه دل نوشته باشه......
3)یه نکته مهم که خیلی هم واضحه ........اگه من خودم متن ر و براتون بخونم یه چیز دیگس( فکر کن اینجا شکلک نیشخنده)
حافظ فقط برای من شعر گفته است...
ماهی هایی که در روغن شنا کردند...
بزرگترین مداد دنیا
تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه........!!!(1)
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :41951
منا یازرلو متولد 11 خرداد 1369 می باشد . طبق معنای خرداد(جوزا)فرزند طبیعت است. داستان می نویسد . منا در عربی یعنی آرزو. یازرلو در ترکی یعنی نویسنده. و او هم دوست دارد(آرزودارد) نویسنده شود.......................نوشته هاش آرشیو می شوند که رو صفحه نباشند، نه این که مرتب باشند تا راحت تر بشود انتخاب کرد و خواند...فقط نمی خواست حذف شان کند... از هر وقت هم که به ایجا سر می زنید. آرشیو رو نگاه نکند...چون شما قرارنیست از گذشته منا تا حالاش رو بشناسید، قرار است از حالا تا آینده منا رو بشناسید.....
آخرین سطر گریه...خانم جلالی و آقای نشاطی
spotlight
غزلواره...حمیدرضا میرزایی
اندوه شیرین...م - رنجیده
بارانه نشاطی
چشمان سیاه ...سحر بهترین هم کلاسی عمرم
معبد پاییز...علی اکبر آغاسیان
فقط مینویسم
توکای مقدس
چپ کوک
روزنگار های سین برای شین
بزرگمهر حسین پور
محسن سراجی
من و ام اس...ویولت
life goes on in tehran